درک فلسفه علوم
از تاریخی که دنیای شرق به تدریج نفوذ خود را از دست میداد، بیشتر این علوم انباشته در دنیای اسلام
به اروپا منتقل شده، پایه و اساس اولین جنبش رنسانس در اروپا گردید کشف اثار ارسطو در قرن چهاردهم در غرب که فلسفه سیستماتیک را با استفاده از روش منطقی و عقلانی مطرح می کرد چالش بزرگی برای مسیحیت به وجود آورد. این صدایی بود از واقعیت های جهان، مخالف با اصول عقاید مسیحیان در اروپا باید دانست که فلسفه ارسطو بر این پایه قرار دارد که دنیای طبیعی ابدیست و رستاخیز فردی و روز معاد وجود ندارد و حتی وی منکر وجود مشیت الهی گردیده است وقتی این عقاید توام با نظرات ابن سینا و ابن رشد مطرح گردد به مراتب منطقی ترو عقلانی تر به نظر خواهد رسید. ضمنا باید توجه داشته باشیم که عقاید ابن سینا و ابن رشد همواره مخالف با اصول و نظرات فقهای اسلامی بوده است، زیرا بر اساس عقاید روحانیون اسلامی مانند علمای مسیحی هرگاه الهام با منطق بر خورد پیدا کند الهام مورد قبول خواهد بود و نه منطق عقلائی. لازم به یاد آوری است که مکتبی که بعدها به نام ابن رشد در غرب تاسیس گردید همین نظر و منطق فلسفی را خط عقیدتی خود قرار داد بر خورد و ضدیت بین فلسفه و مسیحیت همچنان در غرب ادامه یافت لیکن این برخورد موجب نابودی فلسفه نگردید، بلکه در حقیقت با ابتکار و تلاش فیلسوفان دانشمند نابغه نظیر دکارت نهایتا "دانش مدرن" بر اساس منطق عقلانی خلق شده، پایه گرفت. لیکن در دنیای اسلام، با حملات حجت الاسلام غزالی در کتاب پر نفوذ "تهافت الفلاسفه" و افزایش نفوذ افراطیون، دانش عقلائی بر پایه اندیشه و منطق کلا در جوامع اسلامی کنار گذارده شد، در نتیجه اندیشه های فلسفی به تصوف و عرفان پناه بردند، و به این طریق به حیات خود در دنیای اسلام ادامه دادند |
تا قرن نوزدهم میلادی، در محافل علمی غربی، تفاوتی بین دانش و فلسفه قائل نبوده اند و بسیاری از فلاسفه و دانشنمندان بزرگ غرب در عین حال علمای دینی و الهیات نیز محسوب میشده اند. در
صورتیکه در دنیای اسلام، فلاسفه و دانشمندان غالبا عارف و صوفی مسلک بوده اند دانش به طور کلی عملگرایی و جستجو در فرضیات را از راه آزمایشات عملی وارد فلسفه کرده است، در حالیکه فلسفه به "دانش" روشهای علمی مورد استفاده فعلی را داده است به این طریق مشخص است که دانش بدون وجود فیلسوفانی نظیر افلاطون، ارسطو، ابن سینا، بیکن و دکارت نمی توانسته است وجود داشته باشد. "دانش" به مفهوم غربی آن (ساینس) با بوجود آمدن شکاف عقیدتی بین طرفداران عقاید افلاطون و ارسطو آغاز گردید افلاطون غالبا پدر فلسفه و ارسطو به عنوان پایه گذار به کارگیری (متد) روش در علم شناخته شده اند. لیکن باید توجه داشت که با سقوط امپراتوری رم علوم فلسفی در دنیای غرب برای ۳۰۰ سال، یعنی از قرن ۶۰۰ تا ۹۰۰ میلادی به طور کامل مسکوت ماند. در حالیکه در این مدت طولانی اروپا دوران تاریک اصولگرایی و یا فاندامنتالیسم مسیحی را می گذارند، دنیای شرق در دوران شکوفایی خود به سر می برد و رادیکالیسم اسلامی فقط در حاشیه جوامع آنها وجود داشته است. در این مدت، در کشورهای اسلامی پیروان تمام مذاهب، آزادی عقیده و بیان را تشجیع و تشویق می کردند و اصولا در کشورهایی نظیر ایران اسلام با مفهوم تصوف و عرفان وجود داشته است و در حقیقت با گسترش تصوف در جهان بود که اسلام منتشر و عالم گیر گردید. در این قرون متمادی خاورزمین مشعل علوم فلسفی را افراشته نگه داشته، دانش کهن یونانی را حفظ و استفاده از روشهای علمی را به آن افزوده اند و دانشمندان فیلسوفی نظیر الحسن بن الهيثم روشهای علمی (ساینتیفیک متد) مدرن را ایجاد کرده اند، ابوریحان بیرونی علم مساحی را بوجود آورد و ابن سینا پایه های علوم پزشکی مدرن را بر قرار نمود و رساله های ابن رشد در آندولس، در مورد فلسفه ارسطو، منبع اصلی درک فلسفه این فیلسوف بزرگ یونانی در غرب گردید. برای اطلاع بیشتر از موفقیتهای دانشمندان فیلسوف شرق به صفحه درک فلسفه مراجعه کنید |